از وقتی که سربازیم تموم شد ، مدام دنبال یه دوره بودم که فنی حرفه ای برگزار کنه و برم ثبت نام کنم.

ماهی چند باز زنگ میزدم یا میرفتم و خبری نبود. دیگه داشتم دنبال یه آموزشگاه میگشتم که اون دوره رو برم اما خب از اونجایی که هزینه های این دوره ها بیرون زیاده منصرف شدم و بازم منتظر موندم که اون دوره برگزار بشه چون توو بازار کار خیلی به درد میخورد و میشد به عنوان یه کاتالیزر توو پروسه پیدا کردن کار بهش نگاه کرد.

تقریبا 5 ماهی طول کشید . از طرفیم پدر به گفته خودش فکر میکرد توو خونه میمونم حوصله م سر میره ، میگفت بیا کمک دست من سر کار! غافل از اینکه میخواستم چندتا نرم افزار یاد بگیرم خودم . اما خب نمیتونستم نه بگم و تقریبا یک ماهی کمک پدر میدادم. برای اینکه بتونم بپیچونمش رفتم یه دوره همینجوری ثبت نام کردم که هم توو رزومه داشته باشم و هم اینکه پدرو بپیچونم!

[ یه مدت بود کلا هرچی رزومه می فرستادم کسی زنگ نمیزد و دیگه واقعا نا امید شده بودم و واقعا توو فکر بودم برم پول قرض کنم و بیرون اون دوره فنی مد نظرم  رو  برم!]

اون دوره تموم شد و از اون دوره ای که مشتاقش بودم خبری نبود تا اینکه اوایل این ماه بود که ثبت نامش شروع شد.

یه روز گفتن باید بیای مصاحبه و قبل دوره یه آزمون گرفتن که ببینن حداقلی ها رو برای اون دوره داریم یا نه.

دقیقا همون روزم رفتم یه شرکت برای مصاحبه کاری.

هر دو تا خوب بود و شرکته قرار شد یکی دو روزه خبر بدن نتیجه رو.

یک هفته گذشت و نه خبری از شرکت شد و نه شروع کلاسای فنی. هفته بعد پیام دادن که کلاسا یکشنبه شروع میشه.

صبح کلاس رو رفتم و ظهر که داشتم میومدم خونه گوشیم زنگ خورد که شما توو مصاحبه شرکت ما قبول شدید از فردا بیاید سرکار ، یک هفته آزمایشی بعدش اوکی بود دیگه کارای قرارداد و اینا رو اوکی میکنیم!

روز اول که رفتم یه جای دیگه زنگ زدن برای مصاحبه که گفتم نمیام، روز دوم یه جای دیگه زنگ زدن که آقا شما اومده بودید مصاحبه قبولی بیا صحبت کنیم در مورد شرایط کار اما خب اینم باز کنسل کردم.

فقط این دومی خیلی به خونه نزدیک بود و تقریبا یک ماهی میشد ازشون خبری نشد، قرار بود یک هفته ای خبر بدن و چقد اون موقع دوست داشتم اوکی بشه اما خب نشد اون موقع. با این کار که الآن مشغولم مقایسه کردم از لحاظ حقوقی یکی بودن تقریبا اما خب این یکی بهتره به نظرم چیزای بیشتری یاد میگیرم قطعا ، به دوری مسافتش می ارزه!

با خودم گفتم این همه دنبال اون دوره و این همه دنبال کار بودیم حالا هر دوتاشون با هم اوکی شدن! از یه جهت گفتم اگه برم شرکت و اوکی نشه اون دوره هم کلا کنسل میشه که! اما خب خداروشکر از همون روز اول متوجه شدم که موندنی هستم توو شرکت.

خلاصه اینکه ما هم انگار شاغل شدیم!

 

   

 + اون روزی که این شرکت مصاحبه کردم، شخص مصاحبه کننده گفت فلان چیز رو بلدی ؟ گفتم نه و قرار یه دوره برم یادش بگیرم( همون دوره ای که مدتها دنبالش بودم) البته یه مدته میخوام خودم شروع کنم و خود آموز یاد بگیرم،طرف گفت بهترین جا برای یاد گرفتن محیط کاره! از این جمله ش خیلی خوشم اومد.

   

    

+ این قسمتی که الان هستم ، بخش تحقیق و توسعه هستش و یه خانم و آقا هستن همکارام که با هم زن و شوهر هستن. روز اول که داشتن در مورد شرایط و محیط کار و اینا میگفتن خانمه گفت : مثل اینکه مهندس از شما خیلی خوشش اومده ها! و من بودم که داشتم حال میکردم از این حرف :دی

 

    

+برادرم به شوخی میگفت ببین توو اعمال این چند وقتت چی کار کردی که اینجوری همه با هم دارن میان سراغت ؟ 
  
  

+ دوست داشتم اون دوره رو برم بخصوص وقتی بچه ها از استادش تعریف میکردن ، اگه رفته بودم قطعا توو شرایط حقوق تأثیر گذار بود ولی خب کار برام مهم تره

   

  

+ چیزی که هست اینه که در مورد حقوق چی فکر می کردیم و چی شد .

  

    

    

 خدارو شکر

  

  


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها